بیخوابی
گله کرده بودم از خدا که چرای یکی مثل من با اون همه فکر و یاد و خاطره و بغض بخوابه و یکی در نهایت آرامش وجدان و بیتوجه به دلی که با دو جمله خون کرده خوابش ببره ... خدا هم گفت ناشکری؟؟ باشه. بیا همون خواب ناراحت رو هم ازت بگیرم سه سال تمام شبی نتونی بخوابی تا قدر همون خواب با تاخیر و بغض و ... رو بدونی ....
+ نوشته شده در بیست و نهم بهمن ۱۴۰۳ ساعت 4:40 توسط
|